برای رفقای از دست رفته؛
 نه یک دقیقه سکوت بلکه یک عمر مبارزه!
پويا نودهى

 

"علیرضا صبوری میاندهی، یکی‌ از مجروهانه ۲۵ خرداد ۸۸ کشته شد!" این تیتر خبری بود که امروز مثل هزاران خبر دیگر در مورد جنایت جمهوری اسلامی مخابره شد. اخباری که برای بسیاری از ما کم و بیش تنها یک حس کوچک از ناراحتی‌ به ارمغان می‌آورد و در گیر و دار مشغله‌های زندگی‌ به فراموشی سپرده میشود یا بهانه ای برای افسوس‌های روشنفکرانه در محافل دوستانه و خانوادگی میگردد. اما این احساس وقتی‌ که یکی‌ از نزدیکان تو به قتل می‌رسد دیگر اینچنین نیست. کسی‌ که می‌شناسی، از نزدیک و با تمام وجود حس میکنی‌ که انسانی‌ از بین رفته و دیگر وجود مادی او قابل لمس نیست. این احساس دوم٬ احساس تمام فعالین سیاسی و خانواده‌های ایشان است که رفقا، دوستان و بستگانشان را در راه مبارزه برای آزادی و رهایی از دست داده اند .

باید توجه داشت که ماشین قتل و جنایت جمهوری اسلامی روزانه چندین انسان بیگناه را به کام مرگ میفرستد و این جدای بسیاری از مرگ‌ها است که بخاطر تحمیل فقر و فحشا، عقاید خرافی و ناموس پرستی و زن کشی‌، گرسنگی و نبود بهداشت در ایران گریبان انسانها را می‌گیرد. چه بسیارند مبارزین سیاسی و شهروندهای معترض که در این گیر و دار کشته میشوند، زندانی و شکنجه میشوند، مورد تجاوز جنسی‌ قرار میگیرند و کسی‌ از حال آنها خبر ندارد. علیرضا تنها یک نمونه از بیشمار این انسانها بود که جوان پر شور و سرشار از امید به زندگی‌ بود .

سختی‌ها و کمبودها که در زندگی‌ داشت از وی یک مبارزه واقعی‌ و یک انسان آگاه ساخت. برای اعتراض به وضعیت کثیف حاکم بر کشور به خیابان رفت. به رهبران جنبش سبز اعتقادی نداشت و حتى در رای گیری شرکت نکرده بود. اما برای مبارزه از هیچ اقدامی کوتاهی‌ نکرد. او در حال کمک به مجروحان مورد اصابت گلوله قرار گرفت همانطور که برادرش در دوران جنگ ایران و عراق در همین موقعیت کشته شد . بعد از مجروهیتش سعی‌ شد تا این مساله در خفا بماند شاید به شرایط نرمال زندگی‌ برگردد و حتا بعد از مرگش هم انگار قرار نیست کسی‌ حق وی را به عنوان یک انسان مبارز به رسمیت بشناسند.

ایران جزو معدود کشورهائی است که قهرمانان شان را کوتوله و کوتوله هایشان را قهرمان به تصویر میکشند. علیرضا و علیرضا‌ها بهترین فرزندان طبقه کارگر و تنها نقطه امید برای آزادی ایران هستند نه صرفا جوانهای خام که در چنگال دیکتاتور نابود شده اند. اینها آگاهانه وارد پروسهٔ مبارزه شدند و تنها چیزی که میخواستند حقشان از زندگی‌ بود و همزمان که جمهوری اسلامی آدم میکشد جوانان بیشماری به صفوف مبارزه میپیوندند .

واقعیت این است که مرگ تنها برای همسایه نیست! ممکن است نفر بعدی یکی‌ از ما یا یکی‌ از نزدیکترین آدمها به ما باشد. شبح مرگ بر فراز سر شهروند ایرانی میگردد و قربانی می‌گیرد. نابودی این نظام کثیف و فاشیستی یک امر فوری است . ياد علیرضا صبوری میاندهی را با ادامه راهش گرامى ميداريم و به بستگانش صميمانه تسليت ميگوئيم. *